مرگ حق است، اما براي همسايه!
مرگ حق است، اما براي همسايه!
مرگ حق است، اما براي همسايه!
ميدانيم که يکي از شعارهاي اساسي بهائيت، نفي تعصبات گوناگون، از جمله، تعصب وطني است. عبدالحسين آيتي (آواره سابق) مبلغ مستبصر بهائي، در کتاب کشف الحيل (ج 3، چ 4، صص 98ـ99) تحت عنوان «من با يکي از ماءمورين خارجه» ، جريان عجيبي را نقل ميکند، که ماهيت اين شعار، و جانبداري استعمارگران از آن را، نيک روشن ميسازد.
آيتي مينويسد: هيچ فراموش نميکنم که در ابتداي نشر کشفالحيل يکي از ماءمورين خارجه که در يک سفارتخانه محترمي سمت مترجمي داشت و فارسي خوب ميدانست، مرا در شميران ملاقات کرده، ابتدا تمجيد بسيار از کشف الحيل نمود و دشنامهاي لطيفي به بهاء و عبدالبهاء داد. حتي تشويق بر قيام و مبارزهام فرمود، که بياييد دست به هم داده آنها را از ميان برداريم. و من اين سخن را به خونسردي تلقي کرده گفتم: خودشان محو خواهند شد. ولي در پايان سخن را يدينجا کشانيد که اگر بهاء بد است سخنان او که بد نيست!
گفتم: از چه قبيل سخنش را پسنديدهايد؟ گفت: همين که ميگويد تعصب وطني را ترک نمايد. مثلاً من در اينجا هستم، اينجا وطن من است. شما هم به فلان جا بياييد، آنجا وطن شما است. گفتم:اولاً بهاء ابداً اين حرف را نزده و اين از حرفهاي عبدالبهاء است که به پدر خود چسبانيده، زيرا بهاء اگر هم ماءمور غيرمستقيم اجانب بوده چندان با اين گونه تعاليمي که صورتاً امثال جناب عالي ميپسندند آشنا نبوده، ولي عبدالبهاء اخيراً ميل و رضاي خارجيها را شناخته و به جعل اين سخن پرداخته بود.
ثانياً خواه مبدع اين سخن بهاء باشد يا عبدالبهاء، اگر اين تعليم از تعاليم حسنه است، چرا شما در مملکت خودتان آن را ترويج نميفرماييد؟ گويا مرگ را حق ميدانيد ولي براي همسايه!
خواست خلط مبحثي کند، گفتم: ببخشيد، پيش از آنکه به غرب سفر کنم، ممکن بود اين فرمايشات شما موجب اغفال و فريب من شود، چنانکه سالها شده بود و الان هم موجب اغفال جمعي بهائي بيخبر شده که روح مطلب را نميدانند. ولي پس از آنکه بنده به غرب سفر کردم، ديدم در همان مملکتي که شما از آنجا آمدهايد اگر کسي اين گونه تبليغات کند به طوري که زمامداران شما احتمال بدهند که کمتر تأثيري خواهد بخشيد و ممکن است يک عده مردم طرفدارش شده دست از وطن خواهي بردارند، بدون شبهه سرب به دهان آن مبلغ و گوينده ميريزند.
بلي، هر وقت مانند شما ملل و دول مقتدره، عملاً به صلح گراييديد و الغاء وطن خواهي را از مملکت خودتان شروع گرديد، آن وقت ميتوانيد محسّنات اين تعليم را بيان نموده، ديگران را بدان تشويق نماييد.
چون سخن بدينجا رسيد، حال آن شخص محترم دگرگون شد و از جا جسته با تبسمي آميخته به خشم فرمود: بسيار خوب، باز هم در ملاقات ديگر با هم صحبت خواهيم کرد، ولي آن ملاقات تا کنون که پنج سال گذشته حاصل نگشته است. در حالتي که مدتها در طلب من بود و به وسائط و وسايل عديده مرا به چنگ آورده، آن دو سه کلمه را القا فرمود! و چون آهن سرد بود از کوبيدن آن به تکرار صرف نظر فرمود.
منبع:ايام 29
/خ
آيتي مينويسد: هيچ فراموش نميکنم که در ابتداي نشر کشفالحيل يکي از ماءمورين خارجه که در يک سفارتخانه محترمي سمت مترجمي داشت و فارسي خوب ميدانست، مرا در شميران ملاقات کرده، ابتدا تمجيد بسيار از کشف الحيل نمود و دشنامهاي لطيفي به بهاء و عبدالبهاء داد. حتي تشويق بر قيام و مبارزهام فرمود، که بياييد دست به هم داده آنها را از ميان برداريم. و من اين سخن را به خونسردي تلقي کرده گفتم: خودشان محو خواهند شد. ولي در پايان سخن را يدينجا کشانيد که اگر بهاء بد است سخنان او که بد نيست!
گفتم: از چه قبيل سخنش را پسنديدهايد؟ گفت: همين که ميگويد تعصب وطني را ترک نمايد. مثلاً من در اينجا هستم، اينجا وطن من است. شما هم به فلان جا بياييد، آنجا وطن شما است. گفتم:اولاً بهاء ابداً اين حرف را نزده و اين از حرفهاي عبدالبهاء است که به پدر خود چسبانيده، زيرا بهاء اگر هم ماءمور غيرمستقيم اجانب بوده چندان با اين گونه تعاليمي که صورتاً امثال جناب عالي ميپسندند آشنا نبوده، ولي عبدالبهاء اخيراً ميل و رضاي خارجيها را شناخته و به جعل اين سخن پرداخته بود.
ثانياً خواه مبدع اين سخن بهاء باشد يا عبدالبهاء، اگر اين تعليم از تعاليم حسنه است، چرا شما در مملکت خودتان آن را ترويج نميفرماييد؟ گويا مرگ را حق ميدانيد ولي براي همسايه!
خواست خلط مبحثي کند، گفتم: ببخشيد، پيش از آنکه به غرب سفر کنم، ممکن بود اين فرمايشات شما موجب اغفال و فريب من شود، چنانکه سالها شده بود و الان هم موجب اغفال جمعي بهائي بيخبر شده که روح مطلب را نميدانند. ولي پس از آنکه بنده به غرب سفر کردم، ديدم در همان مملکتي که شما از آنجا آمدهايد اگر کسي اين گونه تبليغات کند به طوري که زمامداران شما احتمال بدهند که کمتر تأثيري خواهد بخشيد و ممکن است يک عده مردم طرفدارش شده دست از وطن خواهي بردارند، بدون شبهه سرب به دهان آن مبلغ و گوينده ميريزند.
بلي، هر وقت مانند شما ملل و دول مقتدره، عملاً به صلح گراييديد و الغاء وطن خواهي را از مملکت خودتان شروع گرديد، آن وقت ميتوانيد محسّنات اين تعليم را بيان نموده، ديگران را بدان تشويق نماييد.
چون سخن بدينجا رسيد، حال آن شخص محترم دگرگون شد و از جا جسته با تبسمي آميخته به خشم فرمود: بسيار خوب، باز هم در ملاقات ديگر با هم صحبت خواهيم کرد، ولي آن ملاقات تا کنون که پنج سال گذشته حاصل نگشته است. در حالتي که مدتها در طلب من بود و به وسائط و وسايل عديده مرا به چنگ آورده، آن دو سه کلمه را القا فرمود! و چون آهن سرد بود از کوبيدن آن به تکرار صرف نظر فرمود.
منبع:ايام 29
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}